بین بودن و نبودن
بین بودن و نبودن

بین بودن و نبودن

...

چشم به راه دلت این چشم مانْد

آخرش این راه مرا می‌کُشَد

همینجوری

بعضی‌ها در قمار روابط‌شان آن‌قدر از جسم خود به‌عنوان برگ برنده استفاده می‌کنند که سرانجام روح‌شان با خشم ورق‌ها را روی میز می‌کوبد و از بازی بیرون می‌رود. 

*:گوینده: ناشناس / ترجمه : حسین منصوری

...

آزادی من برای حرکت دادن مشتم در هوا، آن­جایی به پایان می­رسد که صورت شما آغاز می­شود.


جان استوارت میل (اگر اشتباه نگفته باشم)

یک روز عاقبت

تو خوب می­دانی سنگین­ترین دردها چون از صافی زمان بگذرند به چیزی توصیف­ناپذیر اما مطبوع تبدیل می­شوند و جملگی تلخی­ها به چیزی که طعمی بسیار خاص اما به هر حال شیرین دارند... 

چهل نامه کوتاه به همسرم - زنده یاد نادر ابراهیمی

دست خیال


به سبک وبلاگ های مرحوم قبلی ام:

دست خیال من
انبوه واژه های شناور را
در بیکرانه ها پیوند می دهد.

آنگاه شعر من
از مشرق محبت،
چون تاج آفتاب پدیدار می شود

*زنده یاد مشیری