بعضیها در قمار روابطشان آنقدر از جسم خود بهعنوان برگ برنده استفاده میکنند که سرانجام روحشان با خشم ورقها را روی میز میکوبد و از بازی بیرون میرود.
*:گوینده: ناشناس / ترجمه : حسین منصوری
آزادی من برای حرکت دادن مشتم در هوا، آنجایی به پایان میرسد که صورت شما آغاز میشود.
جان استوارت میل (اگر اشتباه نگفته باشم)
تو خوب میدانی سنگینترین دردها چون از صافی زمان بگذرند به چیزی توصیفناپذیر اما مطبوع تبدیل میشوند و جملگی تلخیها به چیزی که طعمی بسیار خاص اما به هر حال شیرین دارند...
چهل نامه کوتاه به همسرم - زنده یاد نادر ابراهیمیبه سبک وبلاگ های مرحوم قبلی ام:
دست خیال من
انبوه واژه های شناور را
در بیکرانه ها پیوند می دهد.
آنگاه شعر من
از مشرق محبت،
چون تاج آفتاب پدیدار می شود
*زنده یاد مشیری